عناصر کلیدی اکوسیستم کارآفرینی قدرتمند
این نوشته نیز بر اساس نظرات برد فلد به عناصر کلیدی یک جامعه استارتاپی پر قدرت میپردازد که آنرا به پارسی برگرداندم. (نوشته اصلی)
این نوشته خلاصهای است از آنچه برد فلد در کتابش (Startup Communities: Building an Entrepreneurial Ecosystem in Your City) به آنها اشاره میکند.
توجه: در این نوشته منظور از «جامعه»، «جامعه استارتاپی» است.
عناصر کلیدی:
اکوسیستم موفق اجزایی دارد که بدون آنها موفق نخواهد بود. روشن است که بسیاری از این عناصر بیشتر به آدمها و فرهنگ ربط دارند تا به معیارهای خشکی همچون تعداد دورهای سرمایهپذیری و تعداد استارتاپهای فروخته شده.
کارآفرینان- رهبران
جامعه استارتاپی بازیگران بسیاری دارد: کارآفرینان، سرمایه گذاران، دانشگاهها، خدمات پشتیبانی، شرکتهای بزرگ، دولت و تماشاگران. همه برای سلامت جامعه استارتاپی مهم هستند. ولی فقط یک گروه باید بالای دیگران در صدر هرم قرار بگیرد: کارآفرینان. بقیه فقط خوراک آنها را تامین میکنند. (نوشته تز بولدر را بخوانید)
ایران و هر اکوسیستم رو به رشد دیگری در جهان به داستان های موفقیت خاص خود نیاز دارند. ولی موفقیت (بخوانید: داشتن یک فروش خوب و چاق و چله) به تنهایی دلیل رهبر بودن یک فرد نیست. رهبر باید ویژگیهای زیر را نیز داشته باشد:
– هماهنگکننده جامعه (استارتاپی) است، با دیگران همکاری میکند، دیگر رهبران احتمالی را شناسایی میکند و در برگزاری رخدادهایی که به جامعه سود میرساند مشارکت میکند.
– سخنگوی دیگر کارآفرینان است. این لزوما به معنی نوشتن پستهای طولانی در بلاگ نیست، بلکه عمل کردن به عنوان یک واسط برای منعکس کردن بازخورد به دیگر بازیگران اکوسیستم است. یعنی اینکه به دولت میگوید که فلان فعالیتهای مشخص جواب میدهند یا خیر، یا اینکه به یک سرمایهگذار میگوید که در جهت منافع جامعه گام بر نمیدارد. آنها رشتههای وصل کنندهای هستند که همه را به یکدیگر مرتبط میکنند.
– رهبران برای مدت طولانی این بار را به دوش میکشند. نه برای پنج سال. نه ده سال. بلکه آنگونه که برد فلد میگوید بیست سال. ساخت جامعه (استارتاپی) تعهد و مشارکتی دراز مدت است و از چرخههای دولتی (در ایران ۴ سال) و برنامههای اقتصادی (در ایران ۵ سال) خیلی بیشتر طول میکشد. رهبران با بادهای راست و چپ از مسیر خود منحرف نمیشوند.
در حالت ایدهآل خود کارآفرینان باید رهبران جوامع استارتاپی باشند. وقتی خوراکدهندگان رهبری را به عهده میگیرند کارها به هم میریزد چراکه آنها اساسا طرز فکر و اولویتهای متفاوتی نسبت به کارآفرینان دارند.
روحیه نوع دوستی
در اصل، نوع دوستی عمل بخشیدن سخاوتمندانه بدون انتظار بازگرداندن فوری است.
این تفاوت فرهنگ کسبوکار و فرهنگ استارتاپی است: در حالیکه کسبوکارها رقبا را با بدبینی زیاد در نظر میگیرند تمایل دارند فعالیتهایشان را با حاصل جمع صفر ببینند. استارتاپها فرصتها را در بزرگ کردن کیک اقتصادی با هم میبینند.
رقبا میتوانند از دوستان یا همکاران شما باشند و جابهجایی افقی نیروها بین استارتاپها کاری درست است و بد تلقی نمیشود زیرا اینکار به جا به جایی دانش میانجامد.
مربیگری و پندهای درست باید رایگان و راحت داده شود. با اینکه به وضوح مشخص است که چه کسی پند میدهد، مربیان نیز میتوانند چیزهایی زیادی از کسانی که راهنماییشان میکنند یاد بگیرند.
سرآخر اینکه، سرویس دهندگان باید به دنبال کمک به استارتاپ ها باشند، به جای اینکه فقط دنبال درآوردن پول از آن ها باشند. برای نمونه یک شرکت حقوقی (یا مشاور حقوقی) میتواند این کار را با دادن راهنمایی حقوقی رایگان یا ارزان انجام دهد تا ارتباطی دراز مدت را بسازد. اگر استارتاپ موفق شود، شرکت حقوقی یک مشتری دراز مدت را به دست آورده است.
پذیرش شکست
شکست، گرچه وضعیت ایدهآلی نیست ولی نباید به این منجر شود که کارآفرین از جامعه طرد شود. این سرمایهای است که باید ارج داده شود.
نگهداشتن کارآفرینان شکست خورده در جامعه، آن جامعه را از جهتگیری پیروزمندان مصون میکند- منظور از جهتگیری پیروزمندان عارضهای است که در آن وسواسی ناسالم که نسبت به مدلهای موفق و پندهایی که میدهند دارند باعث شود نسبت به درسهایی که شکستها میتوانند یاد بدهد کور شوند.
با پذیرفتن کارآفرینان شکست خورده یا حتی جذب آنها به شرکت خود، جامعه سود میبرد زیرا تاثیر شکست کمرنگ شده و به این افراد فرصت داده میشود تا نقشه حرکت بعدی خود را بکشند و دوباره به بازی برگردند.
رخدادهای همچون Failcon (کنفرانسی که در آن کارآفرینان از شکستهای خود میگویند) روشی عالی برای جا انداختن فرهنگ پذیرش شکست هستند.
آغوش باز به روی تازهواردان
برد فلد به این نکته اشاره میکند که تازهواردان باید به سرعت به جامعه معرفی شود، بدون توجه به اینکه دنبال ایفای چه نقشی هستند. این شامل توصیه آنها به رخدادها و افراد کلیدی نیز میشود، حتی وارد کردن آنها در برگزاری برنامههای جامعه که باعث میشود پتانسیلهای رهبری آنها کشف شود.
آغوش باز شامل رهبری هم میشود. جوامع استارتاپی باید شبکهای سهلالوصول از رهبران با سلسله مراتب انعطافپذیر و مسطح داشته باشد. رهبران کنونی نباید نسبت به کارآفرینان تازه واردی که تبدیل به وزنهای در اکوسیستم میشوند احساس خطر کنند. آنها باید پذیرا باشند.
شربت اندر شربت
وقتی عناصر کلیدی پاس داشته شوند، هرچیز دیگر به دنبالش خواهد آمد. کارآفرینی با فروشی خوب یا شرکت بزرگ سودده نیروهای مستعد دنیای پیرامون را برای کار با خود جذب خواهند کرد. سرمایهگذارن میخواهند در این اکوسیستم سرمایهگذاری کنند چراکه اکوسیستم توانایی خود در به ثمر رساندن را ثابت کرده است. فرهنگ باز و دوستانه موهبتی است که به بخشیدن ادامه میدهد.
من معتقدم که زیرساخت نسبت به داشتن آدمهای درست -رهبران و خوراکدهندگان- در جامعه، فاکتور با اهمیت کمتری است. کارآفرینان مسایل را حل میکنند و نبود زیرساخت مسالهای است که حل میشود.
شاید این جامعه نتواند استارتاپهای پیشرویی همچون Square یا Leap Motion بیرون بدهد ولی میتواند محصولاتی بیرون دهد که مسایل منطقهای را حل کنند کاری که سیلیکون ولی از انجام آن عاجز است.
جمع بندی اینکه کتاب فلد چندین پیشنهاد دارد که میتوان اینها بهتر هم بکند گرچه شاید این پیشنهادها برای اکوسیستم پر رونق لازم و کافی نباشند.
تنوع
مفهوم پذیرا بودن شامل همه چیزی میشود: جنس، طبقه، نژاد، ملیت. لزومی ندارد رهبران کارآفرین شهروند آن کشور باشند، میتوانند مهاجرانی باشند که برای موفقیت اکوسیستم سرمایه گذاشتهاند.
زنان و اقلیتهای بیشتری باید درون جامعه بازی داده شوند، برای تشویق این کار استخدام های بدون تبعیض و کارورزیها میتوانند این جهتگیریها را ریشه کن کنند.
نخبهگرایی، جنسیتگرایی، بیگانههراسی و … این عقاید در جامعه استارتاپی جایی ندارند.
ارتباطات بین جوامع
جامعه استارتاپی را مانند یک اَبَر ارگانیسم در نظر بگیرید که اجزا اصلیاش ترکیب شدهاند تا شخصیتی متمایز را شکل دهند با مجموعهای از تواناییها و ضعفها. بنابراین جوامع، بخشی از اجتماع بزرگتری هستند که به هدف مشترک ترویج روحیه کارآفرینی خدمت میکند.
از این دید، اکوسیستم ها باید تلاش کنند تا به جای رجزخوانی با هم ارتباطات قویتری را شکل دهند. سیلیکون ولی هم میتواند از ایران بسیاری چیزها یاد بگیرد، همینطور که از سنگاپور، جاکارتا، هند، دوبی و … میتواند خیلی چیزها یاد بگیرد.
ما در جایی قرار داریم که استارتاپ هایمان میتوانند از توانایی اکوسیستمهای مختلف دور و بر بهره ببرند. برای مثال کشورهای عربی بازار بالقوهای در اختیار ما میگذارند (بازار چندصدمیلیونی عرب زبانها و خط مشترک را در نظر بگیرید یا کشورهای شمالیمان را یا حتی دیگر کشورهای پارسی زبان)
برای درهم آمیختن جوامع نیاز است تا کنفرانسها و رخدادهای منطقهای برگزار شود و همکاریهای ملموسی بین این جوامع صورت پذیرد. (سایت www.wamda.com که بارها در جاهای مختلف درباره آن صحبت کردهام نقطه شروع خوبی است)
با وجود آنکه ممکن است اینجا محیطی نامناسب برای استارتاپها تلقی شود، مشکلات نمیتواند باعث شود که آبادی و فرهنگ استارتاپی خود را نسازیم، فرهنگی که افراد با ذهن باز میتوانند دورهم جمع شوند و از هم پشتیبانی و حمایت کنند و اینگونه معجزه رخ میدهد.
برای درک بهتر جوامع استارتاپی کتاب برد فلد را بخوانید.
منبع : وبلاگ ناصر غانم زاده