شلوار جین، فرهنگ علوم کامپیوتر و پروفسور آیاز عیسی زاده
این مصاحبه دو سال پیش بر روی وبلاگ ایرانشل منتشر شده بود. وبلاگ ایرانشل از بین رفت و من واقعا حیفم آمد که این مصاحبه را دوباره روی Tabriz.io باز نشر نکنم.
آیاز عیسی زاده، تحصیلات تکمیلی خود را در دانشگاه پرینستون آمریکا و کویین کانادا به اتمام رسانده، نزدیک به ۱۰ سال در آزمایشگاه های Bell کار کرده و سنگ بنای دانشکده علوم کامپیوتر تبریز را بنا نهاده است. او مقالات زیادی در مجلات معتبر جهانی منتشر کرده است ولی بیشتر از همه چیز خود را یک معلم می داند.
انتخاب سوال هایی که باید از پروفسور عیسی زاده میپرسیدیم، کار چندان ساده ای نبود. بهمین منظور به برخی اساتید که با ایشان آشنایی داشتند ایمیل زدیم و از آنها خواستیم که سوال های خود را بپرسند. نقطه مشترکی بین پاسخ همه ایمیل ها دیده می شد. آنها همگی پروفسور را دوست داشتند و همچنین همگی انتقاداتی نیز از وی کرده بودند. ما هم سعی کردیم پاسخ بیشتر این انتقادات را از میان سخنان شیرین پروفسور بدست آوریم.
پروفسور اول از همه دوست داریم نظر شما رو در رابطه با صنعت نرم افزار کشور بشنویم.
اینکه جایگاه نرم افزار در ایران چگونه هست، کار تخصصی احتیاج ندارد. فقط کافی است بازار را بررسی کنیم. آیا مردم به نرم افزاری که دوست دارند می رسند یا نه؟ شاید کسانی که در مارکت هستند بهتر از من بتوانند نظر بدهند با این حال هر چند اخیرن تغییراتی بوجود آمده است ولی می توان گفت که صنعت نرم افزار در کشور ما جایگاه مناسبی ندارد.
من هیچوت خود مستقیما در جریان مدیریت پروژه های نرم افزاری نبوده ام و در آزمایشگاه های Bell هم جزو تیمی بودم که روی پروژه های نرم افزاری در خواستی از شرکت های مادر کار می کرد ولی با توجه به اتفاقاتی که به گوش می رسد، برای مثال فروش نرم افزارهای چند میلیاردی به دانشگاه ها که کارایی مناسبی ندارند می توان متوجه وضعیت صنعت نرم افزار در کشور شد.
–
دانشگاه ها چقدر و چگونه در پدید آمدن چنین وضعیتی تاثیر گذار هستند؟
من از همان ابتدا که سنگ بنای دانشکده علوم کامپیوتر را بنا کردم قصد نداشتم صرفن یک گروه آموزشی بوجود بیاورم. ما می خواستیم گروه آموزشی و پژوهشی علوم کامپیوتر را ایجاد کنیم. مشکل ما در اینجاست که آزمایشگاه نداریم و پژوهش را از یاد برده ایم.
من زمان های گذشته و اوایل که دانشکده علوم کامپیوتر پدید آمده بود، هفت آزمایشگاه در حوزه های مختلف ایجاد کردم. از آزمایشگاه هوش مصنوعی گرفته تا سخت افزار. قرار بر این بود که از بیرون دانشگاه پروژه های بزرگ عملی گرفته شود و بچه هایی که از صبح ساعت ۷ تا ۱۰ شب در آزمایشگاه بودند روی آنها کار کنند. اساسنامه و اعضای این آزمایشگاه ها کاملا تدوین شده بود تا حدی که در جریان کسب مدرک پروفسوری به خاطر تاسیس این آزمایشگاه ها به من امتیاز هم دادند.
ولی همه این آزمایشگاه ها را بستند و گفتند که علوم کامپیوتر به آزمایشگاه احتیاج ندارد. مشکل ما در اینجاست که تصمیم گیرنده های ما آگاهی کامل را ندارند. واقعن چه تخصصی نیاز هست تا کسی بتواند تصمیم بگیرد که علوم کامپیوتر به چه چیزی نیاز دارد و به چه چیزی نیاز ندارد؟ واقعن در اتخاذ چنین تصمیماتی چقدر مشورت انجام می گیرد؟
–
پروفسور شما اعتراض نکردید؟
بله من اعتراض کردم. همه این حرفایی را که می گویم را بصورت مکتوب برایشان ارسال کردم. با این حال من با این سن، دوباره مجبور هستم که خودم آستین هایم را بالا بزنم و حتی در خیابان هم که شده آزمایشگاه دانشکده علوم کامپیوتر را راه بیاندازم. قصد ما در این آزمایشگاه ، کار بر روی یک متودولوژی جدید است. ما توانایی انجام آن را داریم ولی به حمایت و دلگرمی نیاز داریم. دانشکده های علوم کامپیوتر باید پژوهش کنند و حتی اساتیدی را صرفن برای کار پژوهشی استخدام کنند.
–
در ایمیل هایی هم که ما دریافت کردیم یک سوال اساسی همین بود که چرا پروفسور عیسی زاده با وجود تواناییهای خود یک Research Group قوی ندارند؟
بله. من هم همین رو می گم. اصلا طرح من از همون ابتدا همین بود. من برای اینکه این اتفاق محقق شود خودم نزدیک به دویست جلد کتاب را از کتابخانه مرکزی به دانشکده علوم کامپیوتر آوردم تا همیشه به راحتی در دسترس بچه ها باشد ولی در جریان بستن آزمایشگاه ها، این کتاب ها را هم بردند و البته بچه ها هم به خاطره ناراحتی که داشتند حاضر به برگرداندن خیلی از کتاب ها نشدند و من مجبور به خرید دوباره کتاب ها شدم. در خود آزمایشگاه ها هم مشکلات زیادی از بابت ماندن دخترها و پسرها در آزمایشگاه ها تا ساعت ۱۰ شب بوجود میاوردند که من با توجه به ایمانی که به دانشجوهایم داشتم همه مسئولیت هایش را بر عهده می گرفتم. بچه های ما به بقدری نجیب بودند که با وجود جبهه ای با آن قدرت در مخالفت با من، نتوانستد یک نقطه ضعف از ما بگیرند. وقتی بستر غلط باشد، چنین مشکلاتی پیش میاید. تصمیم گیرنده های ما در حوزه دانشگاه نمی توانستند نرم افزار را بعنوان یک تکنولوژی قبول کنند و علوم کامپیوتر را چیزی در حد حل مسئله مانند آنچه در دانشکده ریاضی اتفاق میافتد می دانستند.
بله من این انتقادات را قبول می کنم. ما پتانسیل این را داشتیم که نرم افزارهایی بسازیم که حسابی به درد بخور باشند، ولی این فرصت به ما داده نشد.
–
جناب پروفسور، شما برای تاثیرگذاری در صنعت نرم افزار دانشجوهایی را دارید که تعداد زیادی از انها به استاد تبدیل می شوند و در سطح منطقه و کشور تدریس می کنند. بسیاری به روش تدریس شما انتقاد دارند و معتقند که شما دانش خودتان را بصورت سطحی به دانشجوهایتان منتقل می کنید.
من ادعا نمی کنم که درس عملی می دهم، اصولن من تئوری خوانده ام و تخصص من هم تئوری است ولی این دلیل نمی شوند که همه کسانی که در گروه من هستند، تئوریسین بشوند. دانشجویان افردای مانند من در دانشکده های معتبر دنیا، به خوبی نرم افزار بلد هستند. چرا؟ به این خاطر که پرفسورها و اساتید در آن دانشگاه ها دستیار دارند. من هم به تازگی دو نفر از دانشجوهای دکتری خود را بعنوان دستیار به برخی دانشگاه ها میبرم تا به دانشجویانم درس عملی تولید نرم افزار بیاموزند ولی در زمان های گذشته من برای اخذ دستیار دو مشکل داشتم، یا اینکه چیزی را که من می خواستم بلد نبودند و یا اینکه به آنها بر می خورد که عنوان دستیار رویشان گذاشته شود. با وجود همه این انتقادات – که بسیاری را قبول می کنم – این دانشجویان من هستند که دانشکده فناوری اطلاعات دانشگاه تبریز را اداره می کنند و از این پس مدیران هم می فهمند که شرایط با گذشته فرق کرده است. ولی برای اینکه این افراد بفهمند باید افرادی فدا می شدند.
من بعد از اینکه مدرک دکتری خودم را گرفتم برای سمیناری به دانشگاه ویکتوریا دعوت شدم. بعد از سخنرانی، سر میز ناهار از من درخواست کردند که در آن دانشگاه بمانم. من به آنها گفتم :
از خدام هست که تو این دانشگاه بمونم ولی اینجا یک اشکال داره. اونم اینکه اینجا تبریز نیست.
من عین همین جمله را به دانشگاه شریف هم گفتم.
واقعیت این است که اگر کسی چیزی را صادقانه بخواهد، لزومن ممکن است یک شبه انجام نگیرد و شرایط اجازه انجام آن را به او ندهد. هنوز هم دید درستی راجع به رشته علوم کامپیوتر وجود ندارد و سعی می کنند دانشجویان و اساتید ما را به دانشکده برق جذب کنند، چرا که فکر می کنند رشته ای که نام مهندسی را یدک می کشد باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد. چندین بار شده است که من به شخصه افرادی را بورس تحصیلی کرده ام و حتی تا خود فرودگاه هم آنها را همراهی کرده ام ولی نهایتا طی حکم های رسمی جذب دانشکده برق شده اند. حال انتقادات همگی بسوی من هستند و با کسی که چنین تصمیم هایی را میگیرد کسی کاری ندارد.
تا جایی که من مطلع هستم از کل دانشگاه تبریز، از بین همه استادها و دانشجوها هیچکسی به جز یک نفر نتوانسته در مجله Nature مقاله ای چاپ کند. این مجله فقط مقالاتی را چاپ می کند که در علم اثر مهمی می گذارند. آن یک نفر هم دانشجوی من بود و همین نشان از به ثمر نشیدن تلاش های من در این دانشکده است.
با این وجود یک ایراد اصلی دیگر، از سوی خود من است. من صرفن یک معلم هستم و نمی توانم یک سیاستمدار باشم و طوری حرف بزنم که آقایان از من خوششان بیاید. طوری لباس بپوشم که آقایان از من خوششان بیاید.
به من ایراد گرفتند که چرا دخترها را با نام کوچکشان صدا می زنم و یا اینکه چرا شلوار جین می پوشم ولی من نمی توانم نقش بازی کنم.
–
نظرتون راجع به متدهای جدیدتر توسعه نرم افزار که مخصوصن برای سیستم های کوچک تر اختصاص دارند چیست؟ چقدر اسکرام و متدهای مشابه را می پذیرید؟
مطمئنن چنین متدهایی برای نرم افزارها و شرکت های کوچک و جدید گزینه خوبی هستند ولی من بدنبال متدی برای Critical Systemها هستم. اگر از دید کارآفرینی به قضیه نگاه کنیم و شرکت هایی را در نظر بگیریم که مشتاقانه ایده هایی جاه طلبانه را پیش می رانند، چنین متدهایی برای آنها پاسخگو خواهد بود.
–
قصد دارم کمی بیشتر وارد زندگی شخصی شما بشوم. از سلیقه تان در فیلم و موسیقی بگویید و از اینکه چه کسی بیشتر از همه در زندگیتان الهام بخشتان بوده است؟
من هنوز هم مانند دوران کودکی خود، عاشق داستان های علمی تخیلی هستم، تا حدی که علم را هر قدر که تخیلی تر باشد، بیشتر دوست دارم. در دنیای خودم سعی می کنم بین تخیلات و واقعیت ارتباط برقرار کنم و می دانم که این ارتباط وجود دارد. بیشتر موسیقی آرام گوش می دهم و مطمئنن یک شخص خاص را الهام بخش خود نمی دانم، بلکه مجموعه ای از افراد بودند که اصلی ترین تاثیرات را روی من گذاشته اند. حلاج از شخصیت هایی است که من را در بسیاری از مواقع تحت تاثیر قرار داده است. ما از لحظه ای که از حضورمان در این دنیا آگاه شده ایم به دنبال پاسخ برای بسیاری از چراها هستیم ولی باید بدانیم که زندگی همین است و تا می توانیم باید باشکوه تر آن را برگزارش کنیم. حال اینکه شکوه از نظر هرکسی معنای متفاوتی دارد. ولی مهمتر از این باید مرگ باشکوهی داشته باشیم باید یک graceful exit داشته باشیم. من همیشه تصور می کنم که در حین تدریس به دانشجویانم بگویم که :
خوب شما بقیه درس را ادامه بدید، من باید بروم و بای بای (با خنده).
البته چه در دوران تحصیلات دوران ابتدایی و چه در دوران تحصیلات تکمیلی در ایران و خارج از ایران اساتیدی داشتم که کلاس هایشان را به یاد دارم و بر روی من تاثیر گذار بوده اند.
–
راجع به فرهنگ علوم کامپیوتر (CS culture) به ما بگویید، اینکه چگونه پدید آمده و چرا در بیشتر دانشگاه ها اطلاعی از آن ندارند؟
CS culture زاییده دانشجویان سال های ابتدایی رشته علوم کامپیوتر در دانشگاه تبریز است و من همانطور که در سمینارها هم همیشه به آن اشاره می کنم، فقط آن را تدوین کرده ام. ابداع آن توسط دانشجویان و روابط صمیمانه ای بود که در بین ما وجود داشت و حتی جمله ای که در بیشتر جاها از قول من ذکر می شود را هم من نگفته ام :
علوم کامپیوتر یک فرهنگ است، یک رشته نیست.
و دلیل اینکه شاید در جاهای دیگر جا نمی افتد این است که مخصوص اینجاست و این آدم ها آن را ساخته اند ولی کسانی که به دانشکده علوم کامپیوتر بیایند و فرهنگ آن را رعایت نکنند، بالاخره یک روزی لطمه آن را خواهند دید. نه اینکه این از ویژگی های CS باشد، بلکه این از ویژگی های صداقت است. CS culture از جمله عواملی بود که باعث شد ما در ۱۳ سالی که از تشکیل دانشکده مان می گذرد، تعداد زیادی دانشجو به اکثر نقاط دنیا ارسال کنیم و مقاله هایشان را در ژورنال های معتبر بخوانیم. من در بخش داستان های موفقیت وب سایت خود، تعدادی از آنها را لیست کرده ام.
افرادی که رفتارهایی که مغایر با فرهنگ CS داشته باشند یا از سوی جامعه ما طرد می شوند و یا در آن حل می شوند. ما چند نمونه اینچنین را در دانشکده تجربه کرده ایم.
–
سخن آخر
اگر در سنین مختلف به جای خوانندگان این مطلب باشم، سعی می کنم بخاطر عشق به یک کار، آن را انجام دهم و نه بخاطر نتیجه نهایی آن. چیزی که دوست دارید و عاشقش هستید را انجام دهید، چیزی که خواهد ماند همین است.
با تشکر از نسرین قاسمی که من را در تهیه این مصاحبه همراهی کرده بود.
من دانشجوی پرفسور عیسی زاده در اولین سال حضورش در دانشگاه تبریز بودم. استاد متفاوتی که دریچه های تازه ای را به روی دانشجویان گشود. خوشحالم که این تجربه را داشتم.
سلام وقت بخیر
لطفا درمورد هر موضوعی تعصبانه ننویسید. همین آقای عیسی زاده که استاد بنده هم بودند در شبستر، فقط به دانشجوهایی بها میداد که پاچه خوارش باشن. مثلا همش بیافتن دنبالش استااااااااد استاااااااد کنن و ازش تعریف کنن. بله دانشجوهای پاچه خوارش نمره میگرفتن. اون موقع ماهایی که واقعا دنبال یادگیری بودیم محلمونم نمیزاشت. چون پایان نامه خودشو بهمون درس میداد(البته TA هاش نه خودش) یه اشکال از مقاله خودش پرسیدم نتونست جواب بده. یک دئ جلسه اومد سرکلاس که اونم فقط خاطره تعریف کرد و رفت. بعضی اساتید فقط کلاس استاد بودن رو دارن. ولی بعضی ها واقعا عملی و علمی هم کار کردن. ایشون جز دسته اولی ها هستن.
پروفسور شدن کار آنچنان مهمی نیست آدم شدن مهم است و آن هم اینکه این شخص که راجع آن صحبت میکنید بویی از آدمیت به مشامشان نرسیده است.
ایشون از خوبای روزگار ز اساتید برجسته و تاثیر گذار این رشته هستن.دانشجوی ایشون بودن باعث افتخارمه .
من سال ۷۴ دانشجوی ایشان بودم. استادی بزرگ و با سواد و بسیار سخاوتنمد. تمامی تجربیات کاری خودشان را مطرح می کردند که اگر کسی می فهمید ، بزرکترین سرمایه زندگی بود، شاید مهم تر از خود درس. ایشان بسیار متواضع، بسیار منظم و جدی بودند و هستند. زمانی که تبریز یک نفر دکتری کامپیوتر به درد بخور نداشت ایشان تشریف آوردند و با وجود ایشان بود که دانشگاه آزاد تبریز توانست در مقطع کارشناسی رشته مهندسی کامپیوتر ایجاد کند و سپس رشته علوم کامپیوتر را در دانشگاه تبریز پایه گذاری کردند. اکثر اساتید شهرمان دانشجوی ایشان بوده اند و به این شاگردی افتخار دارند.
در پاسخ عزیزی که در مورد پروفسور عیسی زاده قضاوت کرده بودند باید بگویم : مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد.
پایان نامه دکتری ایشان پایه object oriented در دنیا هست که یک تحول اساسی در رشته مهندسی کامپیوتر ایجاد کرد. شما با این اندازه از علمی که دارید در مقامی نیستید که ایشان را قضاوت کنید.
پروفسور عیسی زاده آبروی علمی کشورمان هستند. اگر ایشان تدریس در دانشگاه شریف را می پذیرفتند الان وضعیتشان خیلی متفاوت بود ولی ماندند تا رشته کامپیوتر را در آذربایجان متحول کنند.
یعنی چون یک تیکه کاغذ با عنوان دکتر نداریم خفه خون بگیریم.
همین سعید چوبانی نمیدونید به وقتش چه کار با انگیزه و مرام انسانها میکند.
شما اسیر تفکری هستید که برای آدم شدن و جذب احترام باید این و ان باشد
پس کرامت انسانی چیست؟ مدرک در بی سواد
“در پاسخ عزیزی که در مورد پروفسور عیسی زاده قضاوت کرده بودند باید بگویم : مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد.
پایان نامه دکتری ایشان پایه object oriented در دنیا هست که یک تحول اساسی در رشته مهندسی کامپیوتر ایجاد کرد. شما با این اندازه از علمی که دارید در مقامی نیستید که ایشان را قضاوت کنید.”
ایشون اصلا ادب و احترام بلد نیستن. نشستن سر کلاس رو بلد نیستن.
مهم نیست که سواد یا پایان نامه ایشون پایه هر چیزی در دنیا باشه.
من بعد از داشتن کلاس با ایشون به این حرف رسیدم که سواد شعور نمیاره