ز برون کسی نیاید، جویباری تو اینجا : تبریز در آستانه انفجار
به بهانهی ورود هزاران دانشجوی جدیدالورود به دانشگاه.
۶ سال پیش، من دانشجوی تازه وارد فناوری اطلاعات بودم. همچون کسی که با پُتک روی سرش زده باشند، گیج شده بودم و به هر دری میزدم تا راهی برای نفس کشیدن پیدا کنم. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دانشگاه، انجمن علمی، تورهای دسته جمعی، همه و همه تبدیل به نوعی تخلیه روانی برای من شده بودند تا زنده بودنم را به خود اثبات کنم.
تا اینکه وارد دنیای کار و کسب شدم. این کار ارضایم میکرد. فکر میکردم (و میکنم) که انسان میبایست روی فعالیت تاثیرگذاری سرمایهگذاری کند که پول فقط نتیجهی کوچکی از آن باشد. ولی اتفاق بدی در ذهن من افتاده بود. اتفاقی که مدتها از پای من کشید و سرعتم را کم کرد. من به دنبال قهرمان بودم. به دنبال مردی بر روی اسب سفید که از جهانی دیگر بیاید، چراغ راه من شود و من را به جایگاهی که لایق آن هستم برساند.
ولی اتفاق بدتری هم افتاد، هر انسانی که در ذهنم به قهرمانی بیبدیل تبدیل شده بود در اولین مواجهه فرو ریخت، تقصیر آنها نبود. تقصیر خودم بود. آن قدر مثل بادکنک در ذهنم باد کرده بودند که ناگهان میترکیدند و هوا میشدند.
بعد از میتآپ تبریز و آشنا شدن با بچههایی که بیشترشان با ۴یا۵ سال تاخیر از من وارد دانشگاه شده بودند بسیار دلگرمتر شدم. افرادی را دیدم که اعتماد به نفس بالایی داشتند، جرات اشتباه کردن داشتند و مهمتر اینکه در جستجوی پاسخ بودند.
من آیندهی روشنی را برای تبریز در ذهن خود ترسیم میکنم. تبریز به داشتن ما افتخار میکند و آماده انفجار است. ناملایمات و مشکلات همیشه هستند ولی نسل ما نسل متفاوتی است. هرچند انقلاب ندیده است. جنگ ندیده است. ولی چارهای جز اعتماد به ما نمانده است. به خودمان و داشتههایمان اعتماد کنیم. یاد بگیریم و قهرمان زندگی خود باشیم چراکه : به قول حبیب ز برون کسی نیاید، جویباری تو اینجا…
تصویر از مهران مرغوب